ساسان بهادرخان

شعرها و گفتار ساسان بهادرخان، شاعر، طنزپرداز، طراح گرافیک، متخصص هویت بصری سازمانی، نشانه شناسی

ساسان بهادرخان

شعرها و گفتار ساسان بهادرخان، شاعر، طنزپرداز، طراح گرافیک، متخصص هویت بصری سازمانی، نشانه شناسی

  • ۰
  • ۰

شعر مرد برفتن...

با رفتن برف، این برفتن مرت!...

مرد بهمن، که اگر بفهمند!... 

چشم به دختر بارفتن دارد و...

...برف بر تن من، مانده هنوز!...

چشمش چکه می‌کند و فرومی‌افتد چشم به کف... 

به برف، به گل...

به خاک...

تا به کف کفش رفتن!...

می‌روفم برف شانه‌ام را، و سوزنهای کاج را...

می‌لغزند و...

می‌چرخند... 

نه برفتار برگ و برف!... 

که به ثانیه شمار عجول!... 

و می‌افتند...

و حبه‌ای که فرو می‌سرد به سردی!... 

از گردن به میانگه دو کتف!... آب حبه‌ی برف...

و زیر پا... پررق پررق و قورروپ و قررپ!... 

اکنون، یکی شده... 

شماره‌ی دو چشم برفتن با کفش بارفتن!...

روی هم...

۲۴...ء

اما، ۱۲ نشده هنوز!... 

ساعت!...

پررق...

قررپ...

پرررق... 

مرد بهمن، همین برفتن!... 

چشم به بارفتن و میل به رفتن دارد هنوز!...

... ... ... ... ... ... ء

#شعر #ساسان_بهادرخان

همین بهمنی که رفت!... از هزار و سیصد و نود و هفت!

اینستاگرام @sasan_bahadorkhan

  • ۹۸/۰۲/۳۰
  • ساسان بهادرخان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی